*‌ وبلاگ همدردی - بزرگترین مرکز مشاوره خانواده و ازدواج تحت وب *

تخصصی ترین وبلاگ در زمینه مشاوره خانواده و ازدواج

*‌ وبلاگ همدردی - بزرگترین مرکز مشاوره خانواده و ازدواج تحت وب *

تخصصی ترین وبلاگ در زمینه مشاوره خانواده و ازدواج

اندکی دوست بدار...ولی طولانی

مرا نگاه کن. همان طور عاشقانه که در کودکی تو را می نگریستم. به چشم های غبارآلوده ام بنگر. صدای لرزانم را بشنو. به خمیدگی ام توجه کن. به اصرار ورزیدنم برای آمدنت گوش بسپار.

من همان زن زیبایی هستم که در کودکی تو را از خاک آلودگی نجات داده ام. پاهایت را به دقت می شستم و چشمانت را به دور شدن. هرگز عادت نداده ام.
من دست های مهربان تو را می خواهم. مرا به یا داری؟
نگاه های مظطرب مرا می شناسی؟
در هنگام دویدنت قلبم را که تندتند برایت می تپید را به خاطر داری؟

دیر گاهی است که تنهایم. چشم به در و منتظر. کودکم به دیدارم بیا من همیشه در لحظه شماری به سر می برم.
نگرانی ام این است که شاید فردا صبحگاهی دیرهنگام برای دیدار ما باشد!
مرا اندک دوست بدار ولی طولانی
فرزندم . شاید از یاد برده ای مرا کجا گذاشته ای؟ این جا خانه سالمنداناست.
می خواهم دیگران را از دور برایت توصیف کنم. انسان هایی که با تمام وجود عشق بازی را آموخته اند.
مدیرانی که یادداشت های مهربانی می نویسند. پزشکانی که با صبوری مرهم می گذارند. پرستارانی که مرا می شویند. آب می دهند. غذا می دهند. نگاه می کنند. حتی جای خالی تو را پر می کنند.
سرپرستاری که هم چنان بی دریغ و عمیق مهربانی می کند.

بیمارانی که جمله ""مرا به خانه می بری"" را در روز به تعداد نفس هایم تکرار می کنند. نمی دانم فردا چگونه روزی است ولی امیدوارم فرصتی باشد تا تو را به سینه بفشارم