عشق از دید گاه آدمهای معمولی مثل خودمون :
عشق از دید جاج آقا : استغفرالله باز از این حرفای بی ناموســی زدی ؟!
( جمله عاشقانه : خداوند همه جوانان رو به راه راست هدایت کنه )
عشق از دید یک ریاضیدان : عشق یعنی دوست داشتن بدون فرمـــول !
( جمله عاشقانه : آه عزیزم به اندازه سطح زیر منحنی دوستت دارم )
عشق از دید رحیم گوشکوب بقال سر کوچه : والا زمان ما عشق
مشق نبود ننمـون رفت این فاطی اتوماتیک رو واسمون گرفت !
( جمله عاشقانه : هوی فاطی شام چی داریم ؟ )
عشق از دید مرتضی ایدزی ( در زندان ) : اوچیکتیم عشقی !
( جمله عاشقانه : خاک زیر پاتیم ... نشاشی که گل میشیم )
عشق از دید ننه بزرگم : نزن ننه این حرفارو ! راستی این دختر
بتـــــــول خانوم خیلی دختر خوب و با کمالاتیه !
( جمله عاشقانه : بریم خواستگاری ... )
عشق از دید دوست دخترم : عزیزم تو که عاشقمی پس چرا
هزینـــــــه جراحی دمـــــاغمو نمیدی ؟! واسه ناهار هم بریم سورنتو ... نادیا و دوستشم میان ... دوست نادیا واســـش یه ماتیز گرفته ! تو حتی حاضر نیستی واسه مــن که اینهمه دوستت دارم یه پراید بخری ؟!
( جمله عاشقانه : عزیزم گوشی سونی میخوام .. راستی دوستت هم دارم! )
عشق از دید غلام شوفر : رادیاتور عشق من از برایت جوش آمده ! باور نداری بر آمپرم بنگر!
( جمله عاشقانه : عزیزم دوست دارم ! بووووو بوووووو بوووووغ )
عشق از دید دخترای ترشیده : خدا جون یعنی میشه بیاد خواستگاریم ؟!!
( جمله عاشقانه : یا شابدوالعظیم تومن نذرت که بیاد خواستگاریم 1000)
عشق از دید بابام : آخه پسر عشق واست نون و آب میشه ؟! حالا بگو ببینم باباش چی کارست؟
( جمله عاشقانه : برو دختر حاج آقارو بگیر )
عشق از نگاه ننم : وا مگه تو امسال کنکور نداری ؟! عشق باشه واسه بعد !
( جمله عاشقانه : اوا غذام سوخت)
انسان، بی تردید در حیات اجتماعی خویش از عوامل متعددی تأثیر پذیرفته و خود نیز در یک تعامل دایم با آن ها بر روی محیط اطراف خود اثر گذارده است. در این میان، گاهی برخی از عوامل محیطی، در یک درگیری دایم با انسان چنان ذره ذره او را تحت تأثیر قرار می دهند که وی را از مسیر حرکت طبیعی خویش خارج ساخته، و دچار اختلال های رفتاری می کنند، و او را نگران می سازند. حتی ممکن است این نگرانی از روح و روان او به جسمش سرایت کند و وی را دچار اضطراب دایم نماید، تا جایی که آرامش زندگی از او سلب شود.
افراد زیادی همه روزه به این بلای خانمان سوز گرفتار می شوند و آرام و قرار خویش را از دست می دهند و به مرگ تدریجی گرفتار می آیند. نگاهی به آمار و ارقام منتشر شده از سوی نهادهای پزشکی، روانشناسی و ... به وضوح این خطر را به ما گوشزد می کند. با کمال تأسف می بینیم میزان شیوع بیماری های روانی، به خصوص اضطراب، روز به روز در جوامع مختلف رو به گسترش است و هر روز، انسان های بیشتری به ورطه ی این گرداب می افتند.
فروید(1) معتقد است اضطراب کنونی جهان، بهایی است که بشر امروزی بابت تمدن می پردازد. (2) بنابراین، باید درباره ی اضطراب که یک بیماری روانی است و بیشتر از بیماری های روانی دیگر شیوع دارد، تحقیقی صورت گیرد و عوامل آن، شناسایی شده و با از بین بردن زمینه های به وجود آورنده این عوامل، اضطراب را نابود کرده یا دست کم کاهش داد. در این راستا هر کدام از مکاتب روانشناسی راه حل هایی ارائه کرده اند.
اهمیت این بحث
وقتی در جامعه ای یک بیماری شایع شود، همه در صدد چاره جویی برای درمان پیشگیری از شیوع آن هستند. حال هر چه این بیماری بر روح و جسم افراد آثار مخرب تری داشته باشد، درمان آن پیچیده تر به نظر می رسد. شایسته است همگان با شناختی دقیق از این بیماری، عوامل زمینه ساز آن را از بین ببرند و برای درمان آن، بکوشند.
مفهوم اضطراب در مکتب تحلیل روانی، نقش برجسته ای دارد. فروید اضطراب را «درد روانی» (3) نامیده است؛ یعنی همان گونه که اگر بدن دچار زخم، التهاب و بیماری شود، اولین نشانه آن به صورت تب ظاهر می گردد، اگر فرد دچار مشکل روانی شود، اولین نشانه آن به صورت اضطراب جلوه گر می شود. (4)
پس اضطراب علاوه بر آثار روانی، خود مهم ترین عامل بروز بیماری های روانی دیگر محسوب می شود. اضطراب یک پدیده جهانی است؛ از آن بابت که امروز در دنیای معاصر، میلیون ها مرد و زن و پیر و کودک را می یابید که از این ابتلا رنج می برند. شیوع این بیماری و دامن گیر بودن آن، بر اهمیت تحقیق می افزاید. این شیوع، به گونه ای است که حتی برخی با مراجعه به پزشکان عمومی، خواهان رهایی از این حالت روانی هستند. بر اساس یک بررسی 30 درصد از مراجعان به پزشک عمومی از اضطراب در عذابند. (5)
پس شیوع اضطراب، داشتن آثار مخرب بر روح و روان و حتی جسم افراد، و بروز آن در همه ی سنین، از عواملی هستند که زمینه را برای یک پژوهش در این رابطه فراهم می کنند. از طرفی ادعای جامعیت اسلام و داشتن سخن جدی در زمینه علوم انسانی، ضرورت تحقیق را در حوزه تفکر اسلامی روشن می سازد؛ از این رو با احساس چنین نیازی، بر آن شدیم تا گامی هر چند کوتاه در این زمینه برداریم. از خدای متعال توفیق در این راه را خواهانیم.
ازدواج مرحله ی مهمى از تشکیل خانواده است که بیس از همه مراسم و رویدادهای زندگى انسان در جنبه های متعدد فردی و زیستى و اجتماعى، امری جهانى و از نظر هدف ثابت و پایدار است. این فرآیند عبارت است از کنش متقابل مرد و زنى که برخى شرایط قانونى را تحقق بخشیده اند. ازدواج، بین فرهنگ و طبیعت تعادل برقرار مى کند و از نوعى تقدس برخوردار است و در مقایسه با سایر روابط انسانى، تمامیتى بى نظیر دارد؛ بدین معنا که ابعاد زیستى، اقتصادی، عاطفى، روانى و اجتماعى زندگى را پوشش مى دهد.(1)
تعالیم اسلام نیز بر نکات فوق در ازدواج تأکید دارد، هرچند برخى را بیشتر مورد توجه قرار مى دهد. اسلام ازدواج را قراردادى با شرایط ویژه مى داند(2) و نسبت به ملل و ادیان دیگر، برای مسلمانان در ازدواج شرایط بیشتری مقرر کرده است، هر چند ازدواج سایر فرهنگها را در ظرف و قالب خود به رسمیت مى شناسد.(3) نکته دوم، استحکام این قرارداد است. در قرآن از ازدواج به عنوان «پیمانى محکم» یاد شده است،(4) و جملاتى که در عقد ازدواج و هم زمان با آن از سوى یک طرف گفته مى شود و طرف مقابل نیز آن را مى پذیرد، نشان از استوارى این پیوند دارد.(5) برخى از این جملات از متن قرآن گرفته شده و بر این استوار است که زن و مرد باید به صورت مناسب و مطلوب به زندگى مشترک خویش ادامه دهند، و در صورتى که بخواهند از هم جدا شوند باید با احسان و نیکى به یکدیگر همراه باشد.(6) در عین حال، پیمان زناشویى محکم ترین قرارداد اجتماعى است که مى توان آن را ناشى از دوستى شدید و رحمت متقابل بین زن و شوهر دانست که قرآن به آن اشاره کرده است.(7) این دوستى، قوی ترین امری است که فرد بر آن اعتماد کرده، والدین، خواهر و برادر و همه خانواده را رها مى نماید و راضى مى شود با فردى که نسبت خونى با او ندارد، زندگى کند و در سختى و آسایش با او شریک باشد. از نشانه هاى مهم خداوند در خلقت انسان، جذبه روان شناختى در وجود مرد و زن است که مى پذیرند از نزدیکان جدا شوند و فرد نا آشنایى را به همسرى برگزیند تا مایه آرامش یکدیگر شوند و رابطه دوستانه ی آنها از هر رابطه دیگر عمیق تر گردد. به نظر مى رسد، زن و مرد تنها در صورت اطمینان به عمق این رابطه و گوارا بودن زندگى مشترک، به ازدواج رضایت مى دهند. این پیمان فطری، بسیار محکم و امرى وراى ارضای جنسى است و اطمینان زن و مرد به یکدیگر بیش از اطمینان افراد به هم در هر رابطه دیگر انسانى است. این امور باعث مى شود ازدواج به پیمان محکمى تبدیل شود.(8)